جدول جو
جدول جو

معنی آب جو - جستجوی لغت در جدول جو

آب جو
(بِ جَ / جُو)
فوگان. فقاع. فقع. نبیدجو. آخسمه. آخمسه. جعه. و قسم ستبر آن را بوزه گویند، ماءالشعیر. آبی که در آن جو مقشر جوشانیده باشند مداوا را
لغت نامه دهخدا
آب جو
آبی که در آن جو پوست کنده جوشانیده باشند و مرکب ازآب وگاز کربنیک والکل وغیره میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
آب جو
((~ِ جُ))
نوشابه الکلی ضعیف که از مالتوز و مخمر آب جو تهیه شود، ماءالشعیر، شراب جو، فوگان، فقاع
تصویری از آب جو
تصویر آب جو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوشابه ای حاوی ۵/۲ تا ۵/۴ درصد الکل که از جو جوانه زده و رازک تهیه می شود و برای اشخاص کم خون و بیماران مبتلا به سل نافع است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رو
تصویر آب رو
جای گذشتن آب، آب راه، آب راهه، راه آب، جویی که برای گذشتن آب درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
جزر. مقابل مد
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب جو ساز
تصویر آب جو ساز
سازنده آب جو آنکه آب جو بعمل آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جو سازی
تصویر آب جو سازی
ساختن آب جو پیشه آب جو ساز، کارخانه ای که در آن آب جو سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جو فروش
تصویر آب جو فروش
کسی که شغل او فروختن آب جوست
فرهنگ لغت هوشیار
عمل فروختن آب جو، پیشه، پیشه فروختن آب جو، مغازه ای که در آن آب جو فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمر آب جو
تصویر مخمر آب جو
خازا آب جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جر
تصویر آب جر
جزر. مقابل مد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رو
تصویر آب رو
عرق خوی - آب رخ - آب روی، اعتبار قدر جاه شرف عرض ناموس و آب روی
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در حال جوشیدن است آب جوشان، آب گرم معدنی، آبی که در آن جوش یعنی بی کربنات سود و اسید طرطیر کنند و مانند گوارشی بیاشامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رو
تصویر آب رو
((رُ))
آبراه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب جر
تصویر آب جر
((جَ))
جزر
فرهنگ فارسی معین
فقاع، فوگان، ماء الشعیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد